۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

مساحت زندگی تان را ماکزیمم کنید

گاهی اوقات در دعاهایی که هنگام تعارفات نثار دیگران می کنیم، می گوییم : «خداوند بر طول (Length) عمر شما بیفزاید» و آنچه در این دعا تصریح نشده ، کیفیت عمری است که قرار است به فرد مورد نظر اعطا گردد. به نظر می آید عمر آدمی، علاوه بر طول، عرض(Width) نیز دارد. بسته به اینکه هر لحظه از عمر، در چه حالتی و چگونه سپری شده است، مقداری به عنوان عرض به آن لحظه تعلق می گیرد و آنچه مهم است، مساحت این منحنی است که یک محور آن ، زمان و محور دیگر آن ، کیفیت زندگی در هر لحظه است. اگر t را متغیر زمان و f(t) را کیفیت زندگی در لحظه t بنامیم ، کیفیت عمر، مساحت زیر منحنی است و از فرمول زیر به دست می آید:

Total Life Quality= Integral [ f(t).dt ]

وقتی غرق در این مکاشفه بزرگ خود (!) بودم، به یاد سخنرانی دکتر مهدی بهادری‌نژاد که در دانشگاه صنعتی امیرکبیر در سال 1374 ایراد شد، افتادم. دکتر بهادری نژاد استاد دانشگاه صنعتی شریف است. دکتری مکانيک از دانشگاه Illinois دارد و در دانشکده مکانیک تدریس می‌کند. سخنرانی او با عنوان "عشق، آنتروپی، راه زندگی" ارائه گردید. در زمان ارائه سخنرانی ، ما کلاس درس تحلیل سیستم داشتیم و استادمان کلاس را تعطیل کرد و به اتفاق هم در جلسه سخنرانی دکتر بهادری نژاد شرکت نمودیم.
جان کلام او این بود که ما برای شاد زیستن خلق شده ایم و تلاش کرده بود فرمولی برای اندازه گیری شادی ارائه دهد. طبق این فرمول ، شادی از مجموع سه بخش به دست می آید: بخش اول ، عوامل مثبت (شامل عشق و امید به آینده ، پیشرفت و موفقیت در کار، خیرخواهی، سپاسگزاری، گذشت، مورد قدردانی قرار گرفتن و ...) و بخش دوم و سوم ، عوامل منفی (شامل گرسنگی و بیماری و ناراحتی های عاطفی و روانی نظیر آرزو برای کسب ثروت و شهرت و قدرت، اضطراب، انتقام جویی، بدخواهی، تنفر و کینه، حرص و زیاده‌خواهی، خشم، خودپرستی، دلبستگی، دورویی، ستم، شهوت، نومیدی و یاس و ...) هستند. انسان باید به گونه ای زندگی کند که شادی اش حداکثر گردد. در پایان نیز دکتر این را گفت که "دلبری پیدا کن و پیشش بمیر".
البته استاد تحلیل سیستم ما در جلسه بعد گفت که مطالب ارائه شده در سخنرانی، از یک نگرش مکانیستی سرچشمه می گرفت. استاد ما در مورد تفکر مکانیستی ، قبلاً یک چیزایی به ما گفته بود، با این حال من به یاد ندارم که چقدر منظور او را درک کردم.
بعداً وقتی دانشجوی دانشگاه شریف شدم، متوجه شدم دکتر بهادری نژاد، کتابی با عنوان "شادی و زندگی" را ابتدا به زبان انگلیسی و سپس به زبان فارسی تألیف کرده است. کتاب را دیدم و تورقی نمودم. یک معرفی از کتاب او را می توانید در
اینجا ببینید. او در ابتدای کتابش می نویسد:
"من در رشته‌ی مهندسی مکانیک تحصیل کرده‌ام و از روش علمی در تحقیقات دراز مدت خود در زمینه‌های ترمودینامیک، تبدیل انرژی، کاربردهای انرژی خورشیدی و غیره استفاده نموده‌ام و در برخورد با یک مسئله اجتماعی نظیر شاد زیستن نیز راه دیگری جر برخورد و نگاه علمی نداشته‌ام. بنابراین از تجارب خود در مهندسی مکانیک و ریاضی استفاده کرده، در پی یافتن رابطه یا فرمولی بوده‌ام که بیانگر تمام عواملی باشد که به شادی انسان کمک می‌کند. این رابطه را ، معاله یا فرمول رابطه‌ی شادی سنجی می‌نامم."
در اینجا بود که به خوبی، معنی مکانیستی بودن نگرش فوق را درک نمودم. البته منظورم از نوشتن این مطالب ، هرگز کم ارزش جلوه دادن مطالب و نگرش دکتر بهادری نژاد نبوده و فقط ذکر خاطرات شخصی ام بود. ایشان، عشق را به عنوان مهمترین عامل پایدار شادی، ذکر می کند؛ خدمت بی چشمداشت و بی‌ریا برای تقویت عشق بی‌توقع و پاک و زدودن تمامی ناراحتی‌ها را ضروری می داند؛ برخورداری از ارزش‌های انسانی را وسیله بسیار مهمی برای کاستن از عوامل کم‌کننده‌ی شادی و دستیابی به آزادی واقعی می شناسد که بدون برخورداری از ارزش‌های انسانی بشر لیاقت ندارد که انسان نامیده شود. مهمتر اینکه ایشان این مطالب را بر اساس اعتقادات واقعی خود می گفت و نه به صورت شعار. اما جایی که سعی می کند شادی را به صورت یک عدد محاسبه نماید ، قدری غیر عملی به نظر می آید.

پس از مرور خاطرات گذشته و بازگشتن به زمان حال (!) ، متوجه شدم که فرمول من نیز قابل محاسبه نیست اما باور کنید که نگرش من نیز مفید است. یعنی در هر دقیقه و ساعت که از زندگی خود صرف می کنید یا می خواهید برای آینده برنامه ریزی کنید، ببینید که عرض زندگی تان در آن لحظه چقدر است و نهایتاً چه مساحتی را برای شما ایجاد می کند. به نحوی زندگی کنید که مساحت زندگی تان حداکثر ممکن شود.
یکی از نکاتی که نگرش فوق ، به خوبی نشان می دهد ، این است که در زندگی شخصی، نگرش روندگرا مهمتر و بهتر از نگرش نتیجه گراست. یعنی زندگی یک سفر است که نباید فقط منتظر رسیدن به مقصد باشیم. زیرا از یک طرف ، انسان مرتباً با تحقق یک هدف و رسیدن به یک مقصد، مقصد و هدف دیگری را برای خود تعریف می کند. در وجه مثبت، این همان کمال جویی است و در وجه منفی، همان حرص و زیاده خواهی است. با نگرش نتیجه گراست که برخی می گویند "نیمه اول زندگی، صرف انتظار برای نیمه دوم می شود و نیمه دوم صرف حسرت خوردن بر نیمه اول" !
از طرف دیگر، با داشتن نگرش نتیجه گرا، حتی اگر به مقصد دلخواه خود نیز برسیم و هر چه این مقصد هم مهم باشد ، باز هم به دلیل کوتاه بودن زمان بودن ما در آن حالت، مساحتی که برای ما ایجاد می کند، ناچیز خواهد بود.
نمونه دیگری از نگرش نتیجه گرا، مطلبی بود که در یکی از وبلاگهای فارسی زبان، توسط فردی که شرکتی تأسیس نموده، نوشته شده بود (نقل به مضمون): "در تمام مدتی که برای کسب یک قرارداد جدید تلاش می کنید، در اضطراب و نگرانی به سر می برید که چگونه با کارفرما تعامل کنید و آیا موفق به برنده شدن در کارزار مناقصه خواهید شد یا خیر. در صورت موفق شدن، برای چند لحظه خوشحالید اما دوباره نگرانی مربوط به چگونگی اجرای موضوع قرارداد، تهیه اسناد تضمین، تأمین نیروی انسانی و منابع پروژه و ... به سراغتان می آید. " و سپس بحث شده بود که آیا این چند لحظه شادی، ارزش این همه نگرانی را دارد؟
با نگرش نتیجه گرا ، فقط لحظات خاصی از زندگی را می توان شاد بود که مساحت ناشی از آن ، ناچیز است. بنابراین چاره ای نیست که روندگرا شویم !

البته اعتقاد به جهان آخرت موجب می شود فرد، زندگی را ابدی محسوب نماید و بنابراین می ارزد که در این جهان گذرا به گونه ای زندگی کند که مساحت به دست آمده در زندگی آخرت، ماکزیمم گردد. شهادت و ایثار را با چنین نگرشی می توان توجیه نمود. البته در دنیا افراد غیرمذهبی نیز می توان یافت که به عشق پاسداری از وطن و آرمان خویش، کشته شدن را انتخاب می کنند. از نظر این افراد، مساحت همان زمان جنگیدن و کشته شدن نیز کافی است چون عرض زندگی خود را در آن لحظات ، بی نهایت می بینند.
آرامش قلبی برخی علماء مذهبی نیز از نگرش روندگرای آنها ناشی می گردد. نگرشی که می گوید ما مکلف به تکلیفیم (نه کسب نتیجه)، نگرشی روندگراست. طبق این نگرش ما همین که تکلیف خود را انجام دهیم ، خرسند خواهیم بود و نتیجه به دست آمده، اهمیت کمی دارد.

پس مواظب عرض(Width) زندگی خود در هر لحظه باشید و کاری را انجام دهید که مساحت زندگی تان را ماکزیمم نماید !