۱۳۸۷ اسفند ۱۱, یکشنبه

تکیه بر داستانها(وقایع) به جای تکیه بر شاخص ها

در روزهای اخیر، وقوع چند رویداد همزمان، موجب شد که این پست را بنویسم.

رویداد 1:
امروز در یکی از سازمانها جلسه آموزش و استقرار سیستم مدیریت عملکرد و فرایندها برگزار شده بود که من هم بودم. هدف این سیستمها این است که در سطح یک سازمان، با تعریف شاخص ها و مقادیر هدف آنها، جهت گیری سازمان را مشخص و نتایج واقعی را با مقادیر هدف، مقایسه نمایند. حتی تلاش می شود برای سنجش عملکرد افراد نیز شاخص تعریف گردد که در کارت امتیازی متوازن، طی فرایندی آبشاری (Cascading) صورت می گیرد.

امروزه در ادبیات مدیریت، استفاده از شاخص ها در اندازه گیری عملکرد سازمانها به موضوعی بدیهی تبدیل شده است و همه سیستمهای مدیریتی نظیر EFQM ، ایزو 9000 ، کارت امتیازی متوازن و ... بر آن تأکید دارند.

از مدیران ارشد یک سازمان بزرگ پذیرفته نیست که بر اساس وقایع، نتایج عملکرد را توضیح دهند.

رویداد 2 : در روزهای اخیر، چند خبر در سطح ملی خواندم و دیدم که توسط گوینده به عنوان نشانه موفقیت عملکرد دولت ارائه گردیده بود.

خبر اول: مشاوری به نقل از وزیری گفته بود:

... گفتند یک خانواده‌ای را من می‌شناسم که اینها نزدیک بود کارشان به طلاق بکشد. وقتی ماهواره امید پرتاب شد دو روز بعد اختلافاتشان حل شد. گفتند چطور؟ گفتند مشکلشان این بود که پسرشان می‌خواست برود خارج درس بخواند پدر مخالف بود و مادر می‌گفت باید برود. این منشا اختلاف بود. وقتی که ماهواره امید پرتاب شد پسرشان گفت من همینجا سربازی می‌روم و همین‌جا درس می‌خوانم. دیگر محیط برای درس خواندن آماده است

خبر دوم: یک مدیر ارشد کشوری در سخنرانی خود می گفت: یکی از مقامات کشورهای شرق آسیا آمده بود پیش من. می گفت «ما می دانیم ایران به سرعت در حال تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ است. آمده ام بگویم که ما با شماییم.» و بعد هم تمثیل زنبیل توی نوبت گذاشتن در بقالی ها، برای تفسیر موضوع.

نتیجه گیری :

وقتی در سطح یک سازمان، باید بر اساس شاخص ها به بررسی و ارزیابی عملکردها بپردازیم، چگونه در سطح ملی می توان از این اصل طفره رفت؟ از مشکلات اصلی ذکر این داستانها، این است که هیچ گونه ارزیابی از عملکرد به دست نمی دهند.

اشکال فرعی تر، این است که حتی نمی توان آنها را صحت سنجی نمود! یکی از معیارهایی که برای علمی بودن یک گزاره طرح می گردد، قابل بررسی بودن و ابطال پذیری آن است. اما این گونه داستانها قابل ابطال هم نیستند. چگونه بررسی کنیم که آیا داستان فوق صحت دارد یا خیر؟

در مباحث آماری، معمولاً دو آماره میانگین و واریانس، برای بیان مرکزیت و پراکندگی یک متغیر آماری مورد استفاده قرار می گیرد. وقتی داستان های فوق را بیان می کنیم، مانند این است که به جای بیان میانگین و پراکندگی یک متغیر آماری، یک مشاهده از آن متغیر را اعلام نماییم. بدیهی است که دانستن یک مشاهده از یک متغیر آماری، ارزش قابل اتکایی ندارد.

هیچ نظری موجود نیست: