یکی از خطراتی که پروژه های توسعه سیستمهای اطاعاتی را تهدید می کند، عدم توجه کافی به شناخت و پیاده سازی قواعد تجاری (Business Rules) مورد نیاز در سیستم است. متأسفانه در خیلی از موارد، تمرکز اصلی تحلیلگران بر مدل سازی داده ها (Data Modeling) ، مدل سازی فرایندی(Process Modeling) و مدل سازی کارکردی (Function Modeling) است و وقتی این فراورده ها تهیه می شوند، تصور می رود فاز تحلیل تمام شده است. در فاز ساخت نیز تمرکز اصلی بر ساخت فرم ها و گزارش هایی است که کار کنند. اگر قواعد تجاری، به خوبی شناسایی نشده و در سیستم، پیاده سازی نشوند، رعایت آنها را به کاربران واگذار کرده ایم. از کاربران انتظار می رود خودشان قواعد تجاری را رعایت کنند که البته تجربه نشان داده که رعایت نخواهند کرد. من قانونی دارم که به صورت تجربی بدست آمده و می گوید: اگر سیستم (اطلاعاتی) شما سوراخی به اندازه یک سوزن داشته باشد، حتماً کاربر زانویش را در آن فرو خواهد کرد! که البته بیانی بدبینانه و طنزآلود از قانون مورفی است که می گوید: هر آنچه که می تواند به درستی انجام نشود، سرانجام زمانی به اشتباه انجام خواهد شد. به عنوان مثال، اگر فیلدی برای شما مهم است اما در سیستم، آنرا اختیاری(null able) دیده اید، مطمئن باشید که کاربر آنرا وارد نخواهد کرد. یا اگر کنترل نکنید که تاریخ پایان یک فعالیت، زودتر از تاریخ شروع آن نباشد، حتماً کاربر رکوردهایی وارد می کند که این شرط را ندارند. پس از مدتی به جایی می رسید که داده های سیستم، قابل اتکا نیستند و دیگران نیز سیستم را به باد تمسخر خواهند گرفت. طراحی و ساخت سیستم ها باید به گونه ای انجام شود که جلوی خطاهای کاربر را بگیرد نه اینکه رعایت کنترل ها و قواعد را به کاربر بسپارد.
۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه
خطاناپذیرسازی سیستم های اطلاعاتی
باز هم درباره شاخص های اندازه گیری عملکرد
قبلا در مطلبی با عنوان الگوریتم مدیریت شاخص ها ، برخی گفتنی ها در مورد تعیین شاخص های اندازه گیری عملکرد را نوشتم! اما چند نکته موجب شد دوباره در این مورد، بنویسم. یکی از نکات مهم این است که شاخص های مورد توجه مدیریت، باید بر خروجی ها(یا به قول EFQMی ها، نتایج) یا عوامل کلیدی ایجاد کننده خروجی ها (یا به قول EFQMی ها، توانمندسازها)، متمرکز باشند. به عنوان مثال، در سطح ملی، شاخصی به نام تعداد مقالات ISI ساخته ایم و بر آن تأکید می کنیم. اعلام می شود که تعداد مقالات ISI ایرانی ها (طی یک سال) حدود 13000 و کره جنوبی حدود 19000 است و یک "یا علی" مانده تا به کره جنوبی برسیم. در حالی که این شاخص به تنهایی ارزشی ندارد. چرا تعداد شرکت های بزرگ ایرانی با تعداد شرکت های بزرگ کره ای(مثل سامسونگ، ال جی، کیا، هیوندایی و ...) مقایسه نمی شود؟ چرا صادرات واقعی ایران با کره مقایسه نمی شود و ... ؟ شاخص های مهم، آنهایی هستند که نتایج اصلی یا توانمندسازهای اصلی سیستم را اندازه گیری می کنند. در سطح ملی، شاخص های نتایج، همان درآمد سرانه، صادرات واقعی، نرخ رشد و نظایر اینهاست. شاخص های توانمندساز نیز وجود فضای مناسب برای کسب و کار، وجود شرکت های خصوصی موفق و جهانی (یا حداقل منطقه ای)، نیروی انسانی متخصص و ... است. مسلم است که تعداد مقالات ISI، در زمره شاخص های نتایج اصلی نیست. اما ممکن است ادعا شود که تعداد مقالات ISI، شاخصی از توانمندسازهای اصلی است که متأسفانه این گونه هم نیست. ما اگر دو برابر کره هم مقاله چاپ کنیم، هیچ دلیلی ندارد که از نظر اقتصادی به کره برسیم. نکته مهم دیگر، بازی کردن کارمندان و زیردستان با شاخص های تعیین شده توسط مدیران است. یعنی آنها به گونه ای عمل می کنند که شاخص ها، وضعیت خوبی را نشان دهند و برایشان مهم نیست که واقعا، وضعیت خوب است یا خیر. به عنوان مثال، اگر شما فقط بر درصد تحقق برنامه ها تأکید کنید، کارشناس برنامه ریزی و کنترل پروژه ها، فقط به فکر این است که درصد تحقق برنامه را بالا نشان دهد و برای این منظور اگر لازم باشد: شاخص ها باید به گونه ای تعیین شوند که نشود با آنها بازی کرد. یعنی نشود که وضعیت سیستم بد باشد، اما شاخص ها نشان دهند که وضعیت خوب است.
ارتباط امکانات و موفقیت
چقدر زیباست وقتی می بینیم فردی علیرغم محدودیت های محیطی و حتی جسمی، با تلاش های خود، این محدودیت ها را جبران می کند. راز موفقیت در زندگی داشتن امکانات نیست، بلکه استفاده از بی امکانی به عنوان نقطه قوت است.