۱۳۸۷ فروردین ۳, شنبه

هدیه

چندی پیش ، کتابی را مطالعه نمودم با عنوان "هدیه" نوشته اسپنسر جانسون معروف. رویکرد این کتاب نیز همانند بسیاری دیگر از کتابهای این تیپی ، داستانی است. یعنی نویسنده ، مطالب و نکات خود را در قالب یک داستان بیان می کند. گزیده هایی از این کتاب را به عنوان هدیه (نوروزی) ارائه می کنم.
انسان در کودکی ، معمولاً در زمان حال زندگی می کند و از محیط پیرامون خود لذت می برد. اما وقتی بزرگ و بزرگ تر می شود ، بخشی از انرژی خود را مصروف مرور گذشته یا نگرانی از آینده می کند. وقتی مشغول کارش است ، به این فکر می کند که چه کار دیگری می تواند بکند که لذت بیشتری ببرد، یا به این فکر می کند که وقتی به خانه برسد ، چه کاری در انتظارش است. ذهنش همیشه مشغول دیدارها و گفت و شنودهایی است که قبلا با دوستانش داشته است. هنگام غذا خوردن ، همیشه حواسش به جاهای دیگر پرت می شود و در نتیجه از مزه غذا غافل می ماند. حس می کند زندگیش از یک سلسله کارهای نامعین و مبهم، پروژه های ناتمام و اهداف و آرزوهای ناممکن پر شده است.
الف) حضور در لحظه حال:
اولین بخش از راه حل، حضور در زمان حال است؛ یعنی تمرکز روی آنچه همین الان در جریان است. این یعنی قدردانی و ستایش از موهبتهایی که هر روز و در این لحظه به ما ارزانی می شود. وقتی حواست کاملا به کاری که انجام می دهی باشد، ذهنت این طرف و آن طرف نمی چرخد و شادتر خواهی شد. در این صورت فقط سرگرم اتفاقی هستی که در آن لحظه خاص در جریان است. حتی در سخت ترین موقعیت ها ، وقتی شما روی آنچه در آن لحظه ، خوب و مطلوب است تمرکز می کنید، شادتر و سرزنده تر می شوید و انرژی، اعتماد به نفس و جرأت لازم برای رویارویی با آنچه در آن لحظه مطلوب نیست را پیدا می کنید.
بیشتر موقعیت ها ترکیبی از بد و خوب ، درست و نادرست، و مطلوب و نامطلوب هستند. بستگی دارد چگونه به آنها نگاه کنی. هرچه بیشتر منفی ها را زیر ذره بین قرار دهی و آنها را ببینی، انرژی و اعتماد به نفس خودت را بیشتر از دست خواهی داد.
ب) فراگیری از گذشته:
هر زمان حس کردید در زمان حال ، خوشحال نیستید یا با عدم موفقیت روبرو شده اید ، وقتش رسیده از گذشته بیاموزید یا برای آینده برنامه ریزی کنید.
رها کردن گذشته اگر چیزی از آن نیاموخته باشی ، مشکل است. به محض اینکه از آن درس بگیری و اجازه دهی دست از سرت بردارد ، در حقیقت ، زمان حالت را بهبود بخشیده ای.
بسیاری از مردم هیچگاه از خود نمی پرسند که اگر به تجارب گذشته نگاه می کردند و از اشتباهاتشان درس می گرفتند ، اکنون کجا بودند و چه وضعیتی داشتند؟ نتیجه این شده که یا خیلی کم یا هیچ چیز از گذشته یاد نگرفته اند. بنابراین همان اشتباهات قبلی را تکرار می کنند. در این صورت زمان حالشان هم درست مانند گذشته شان می شود.
همانطور که شخص نباید در گذشته هایش زندگی کند- چون حضور در زمان حال را از دست می دهد- به همان ترتیب هم ضروری است که از خطاهای گذشته اش درس بگیرد یا اگر در گذشته، خیلی خوب از عهده کارهایش برآمده و پیشرفتش رضایت بخش بوده است ، علتش را پیدا کند و بر مبنای آن ، موفقیت های امروزش را پایه ریزی کند.
برای فراگیری از گذشته، باید سه سوال از خودت بکنی و با صادقانه ترین و واقع بینانه ترین شکلی که می توانی به آنها پاسخ دهی:
1- در گذشته چه اتفاقی افتاد؟
2- من از آن چه درسی گرفتم ؟
3- اکنون چه کار متفاوتی می توانم انجام دهم ؟
در ضمن زیاد به خودت سخت نگیر. به خاطر داشته باش کاری که در گذشته انجام دادی ، بهترین کاری بوده است که به فکرت می رسیده و چون امروز بیشتر از گذشته می دانی ، بهتر می توانی عمل کنی. هر چه بیشتر از گذشته بیاموزی ، افسوس و اندوهت کمتر خواهد شد و بیشتر در زمان حال حضور خواهی یافت.
ج) برنامه ریزی آینده
همین طور که عاقلانه نیست در آینده زندگی کنیم و غرق در آینده شویم چون خودمان را به دام نگرانی و اضطراب می اندازیم ، به همان میزان هم اهمیت دارد برای این آینده برنامه ریزی کنیم.
برنامه ریزی به میزان بالایی ، حدس و گمان را از کارهای روزمره حذف می کند. در این صورت نقشه راهت را در دست داری؛ و این به تو فرصت می دهد تمرکزت را بر روی کارهایی بگذاری که لازم است امروز انجام دهی تا به آینده ای که فردا می خواهی برسی.
هرچه بیشتر برای به وقوع پیوستن رویاهای آینده ات برنامه ریزی کنی ، نگرانی و اضطرابت در زمان حال کمتر خواهد شد و آینده برایت شناخته شده تر می شود.
برای برنامه ریزی باید سوالات زیر را از خود بپرسید:
یک آینده فوق العاده، چه شکلی است ؟
من چه برنامه ای برای تحقق آن دارم؟
در حال حاضر چه کاری برای تحققش انجام می دهم؟
هر چه بتوانی تصویر واقعی و ملموس تری از آنچه آرزو داری در آینده برایت اتفاق بیفتد، در ذهنت ترسیم کنی و باور کنی که به دست آوردنش امکان پذیر است ، برنامه ریزی و ایجاد نقشه راه ، برایت آسان تر خواهد شد.
مهم ترین مسئله این است که امروز برای تحقق آن آینده فوق العاده ، کاری انجام دهی؛ حتی اگر تصور کنی آن کار خیلی کوچک است.
در این صورت احتمال اینکه وقتتان را روی موارد کم اهمیت بگذارید یا مواردی را که نیازمند توجه و دقت عمل هستند ، نادیده بگیرید ، کم خواهد بود.
هدفمند زندگی کردن یعنی اینکه نه تنها بدانی چه کار می کنی بلکه علت انجام آن کار را هم بدانی. یعنی برخاستن هر روزه و دیدن اینکه نتیجه عملکرد تو چه معنایی می تواند برای خودت و دیگران داشته باشد. موفقیت یعنی رسیدن به حداکثر توانمندی خود و پیشروی به سوی اهداف متعالی.

هیچ نظری موجود نیست: