به عنوان یک مهندس صنایع ، یک مدیر اجرایی و یک مدرس دانشگاه، در موقعیت های مختلفی مواجه با مقایسه رشته مهندسی صنایع با مدیریت (و بخصوص گرایش های مدیریت صنعتی و MBA ) بوده ام.
در مواقعی با دانش آموخته های تحصیلات تکمیلی رشته مدیریت صنعتی برخورد داشته ام که مدعی اند که می توانند دروس تخصصی رشته مهندسی صنایع را تدریس کنند چون کارشناسی مدیریت صنعتی همان کارشناسی مهندسی صنایع است !
در مواقعی یک کار را به یک کارشناس مهندسی صنایع ارجاع داده ام اما گفته است که "من مهندس صنایع هستم و نه مهندس کامپیوتر ! "
مهندسین صنایعی را دیده ام که متمرکز بر یک فیلد تخصصی(نظیر ساخت و تولید یا کامپیوتر) شده و بیشتر به یک کارشناس آن فیلد تخصصی شبیه ترند تا یک مهندس صنایع !
در مواقعی نیز با مهندسین صنایعی مواجه شده ام که فکر می کنند با وجود آنها ، مدیریت صنعتی ، دیگر جایی برای اظهار وجود ندارد و مهندسین صنایع می توانند از پس هر کار مدیریتی برآیند.
اولین کاری که باید انجام دهیم ، انتخاب مبنای مقایسه است. یک مبنای اصولی برای مقایسه جایگاه رشته های مختلف ، مقایسه دروسی است که دانشجویان هر رشته می گذرانند. مبنای دوم ، بررسی نیاز سازمان ها به تخصص ها و دیدگاههای مختلف است. من سعی می کنم از هر دو مبنا استفاده کنم.
واقعیت این است که مهندسی صنایع ، بازوی اجرایی مدیریت برای بهبود سیستمها است. مدیریت یک دید کلان نسبت به همه وجوه یک سازمان دارد (نظیر مالی و حسابداری، بازاریابی و فروش، تولید، منابع انسانی و...) که مهندسین صنایع چنین دیدگاه جامعی را ندارند. به عبارت دیگر ، مهندسی صنایع ، به عنوان پلی بین مدیریت و رشته های فنی عمل می کند. به همین دلیل است که در رشته مدیریت ، با ابزارها و تکنیک هایی آشنا می شوند که مهندسین صنایع آنها را خیلی عمیق تر مطالعه می کنند و از طرف دیگر ، مهندسین صنایع ، دروس فنی (نظیر فیزیک ، استاتیک ، مقاومت مصالح ، علم مواد ، روشهای تولید، مبانی برق ، شیمی عمومی ، برنامه نویسی کامپیوتر، نقشه کشی صنعتی و ...) را می گذرانند تا بتوانند با کارشناسان رشته های فنی ، ارتباط برقرار نمایند؛ در حالی که دانشجویان رشته مدیریت ، چنین دوروسی را پاس نمی کنند. مهندسین صنایع ، برخی دروس مدیریتی( نظیر اصول مدیریت ، اصول حسابداری ، اقتصاد خرد و کلان) را می گذرانند تا بتوانند دیدگاه هزینه-فایده و اقتصادی را بدست آورند.
مهندس صنایع ، کسی است که بتواند حرکت بین کل و جزء را انجام دهد. یعنی از یک طرف ، یک مهندس صنایع باید بتواند همانند یک مدیر ارشد به موضوعات بنگرد. نگرش مدیریت ارشد به هر موضوع عمدتاً از دیدگاه هزینه-فایده و ارتباط آن با سایر وجوه سازمان است. مهم است که مهندسین صنایع بتوانند چنین دیدگاهی داشته باشند. گفتن این موضوع بسیار ساده و عمل کردن به آن بسیار مشکل است.
یک نقطه ضعف رشته های تخصصی ، محدود نمودن نگرش افراد است. یکی از این محدودیتها ، عدم توجه علمی و جدی به هزینه-فایده در تصمیم ها و طراحی ها است. معیار مورد نظر آنها برای موفقیت ، It works است. یعنی اگر سیستم طراحی و اجرا شده توسط آنها کار کند، خود را موفق می دانند. به عنوان مثال ، یک مهندس کامپیوتر ، متمرکز بر طراحی و ساخت نرم افزاری است که "کار کند" و یا حداکثر ، برتری های فنی داشته باشد اما کمتر آنرا از دیدگاه هزینه-فایده تحلیل می کند. بنابراین یکی از وظایف مهندسین صنایع در پروژه های نرم افزاری ، داشتن دیدگاه هزینه-فایده است.
اعتراف می کنم که در تجربیات کاری خود ، گاهی اوقات من نیز محدود به معیار It works شده ام و اکنون نزد خودم ، این موارد را به دلیل برآورده نکردن انتظار سازمان و مدیر ارشد در داشتن دیدگاه هزینه-فایده ، تجربیاتی شکست خورده تلقی می کنم.
از طرف دیگر ، مهندسین صنایع باید بتوانند به میزانی دانش تخصصی در زمینه فعالیت خود کسب نمایند که توان برقراری ارتباط با متخصصین رشته های دیگر (نظیر کامپیوتر ، مکانیک ، عمران و ...) را دارا باشند. کسانی که تجربه کاری دارند ، این موضوع را احتمالاً تجربه نموده اند و با مواردی برخورد کرده اند که بچه های رشته های دیگر ، مهندسین صنایع را به دلیل نداشتن تخصص در زمینه فعالیت سازمان ، به سخره گرفته اند و یا سرکارشان گذاشته اند یا حداقل جدی نگرفته اند.
از این دیدگاه ، ضعف مهم مهندسین صنایع ، نداشتن دانش تخصصی کافی است.
حرکت بین جزء و کل (یا به عبارت دیگر در حد فاصل مدیریت و رشته های فنی ماندن) کاری بس مشکل است. برخی کل نگر شده و دوست دارند مدیر شوند که در این صورت باید سایر جنبه های دانش مدیریت را نیز کسب نمایند تا طبل غازی نشوند. برخی نیز جزء نگر شده و روی یک فیلد متمرکز می شوند. شاید به دلیل مشکل بودن ایفای چنین نقشی است که برخی از کشورها و دانشگاهها ، عطای داشتن رشته ای با محتوای مهندسی صنایع را به لقایش بخشیده اند و آنرا بین رشته های مختلف، تقسیم نموده اند.
یک راه حل ، افزایش دروس اختیاری مهندسین صنایع است تا بتوانند با توجه به علاقه خود ، یک زمینه تخصصی را انتخاب نموده و در آن زمینه ، دانش بیشتری کسب نمایند.
راه حل دیگر ، افزایش سطح و عمق مطالبی است که در دروس مهندسی صنایع ارائه می گردد. به دلیل کاهش سطح و عمق مطالب است که رشته مهندسی صنایع را به رشته ای آسان (بخوانید گلابی) تبدیل نموده است. در حالیکه اگر مهندسین صنایع بخواهند دانش تخصصی کافی کسب نمایند، کاری بس مشکل خواهند داشت و کسی ، رشته مهندسی صنایع را گلابی نخواهد نامید. به عنوان مثالی از تجربیات شخصی و عملی خود می توانم دروس MIS ، کنترل کیفیت ، کنترل پروژه و برنامه ریزی تولید را نام ببرم.
با آنچه که در درس کنترل پروژه در بسیاری از دانشگاهها ارائه می شود ، دور از انتظار نیست که در دانشگاه متهم به رشته گلابی شویم و در سازمانها نتوانیم انتظارات مدیریت ارشد را برای بهبود و جاری نمودن دیدگاه هزینه-فایده و بهینه سازی در تصمیمها، برآورده نماییم و رشته های دیگر نیز مهندسین کنترل پروژه را با دادن اطلاعات غلط یا جدی نگرفتن ، سر کار بگذارند. آنچه اغلب مهندسین صنایع ما از دانش کنترل پروژه با خود از دانشگاه به سازمان ها می برند، در موارد زیر خلاصه می شود:
درخواست WBS پروژه با سؤال از مهندسین و بخش های مختلف سازمان
دریافت روابط پیش نیازی بین فعالیتها و زمان آنها
ترسیم گانت چارت و پرینت رنگی آن و ارسال آن برای بخش های مختلف
پرسیدن درصد پیشرفت و بروزآوری گانت چارت
از دیدگاه سایر رشته های تخصصی ، آنچه مهندسین صنایع از کنترل پروژه بلدند ، در 10 روز قابل فراگیری است ! از دیدگاه مدیریت ارشد نیز مهندسین صنایع نمی توانند بهبود و تحولی را ایجاد کنند !
اما چنانچه مهندسین صنایع بخواهند در کنترل پروژه موفق باشند باید سطح و عمق دانش خود را در این زمینه گسترش دهند. منظور از سطح این است که مهندسین صنایع باید دیدگاه مدیریت پروژه داشته باشند. یعنی با موضوعاتی از قبیل Project Initiation , Project Charter, Kick Off Meeting ، Scope Management ، Procurement Management ، Risk Management ،Configuration Management و ... آشنا باشند.
از نظر عمق نیز منظور این است که مثلاً دانش مهندس صنایع از WBS در چند جمله خلاصه نشود. اغلب، آنچه مهندسین صنایع از WBS در دانشگاه می آموزند (البته اگر بیاموزند! ) این است که WBS ، ساختار شکست فعالیتها را به صورت درختی ارائه می کند. بنابراین در عمل نیز چیز زیادی برای گفتن در این زمینه ندارند. اما آنچه مهندس صنایع باید به خوبی بداند ، انواع مختلف WBS ، تأثیرات متقابل بین WBS و روش برنامه ریزی و کنترل پروژه ، روش های اعتبارسنجی WBS و ... است. فقط در این صورت است که کارشناسان رشته های دیگر ، نیز مهندسی صنایع را جدی گرفته و احساس می کنند با یک رشته کارشناسی طرفند که طی 10 روز قابل فراگیری نیست.
یکی دیگر از اشکالات اغلب ما مهندسین صنایع این است که از ترکیب دانش خود در زمینه های مختلف ، به خوبی استفاده نمی کنیم. به عنوان مثال ما اغلب تصور می کنیم فقط اگر مسئول کنترل پروژه در یک سازمان شدیم ، باید از آنچه در زمینه کنترل پروژه فرا گرفته ایم ، استفاده نماییم اما واقعیت این است که بسیاری از فعالیت های ما در سازمانها و حتی در زندگی شخصی خود ، به صورت پروژه قابل تعریف بوده و باید از دانش خود در کنترل پروژه برای انجام بهتر آنها استفاده نماییم.
بنابراین جایگاه مهندسی صنایع و مدیریت صنعتی ، یکسان نیست و اینها حلقه های به هم پیوسته یک زنجیر هستند.
در مواقعی با دانش آموخته های تحصیلات تکمیلی رشته مدیریت صنعتی برخورد داشته ام که مدعی اند که می توانند دروس تخصصی رشته مهندسی صنایع را تدریس کنند چون کارشناسی مدیریت صنعتی همان کارشناسی مهندسی صنایع است !
در مواقعی یک کار را به یک کارشناس مهندسی صنایع ارجاع داده ام اما گفته است که "من مهندس صنایع هستم و نه مهندس کامپیوتر ! "
مهندسین صنایعی را دیده ام که متمرکز بر یک فیلد تخصصی(نظیر ساخت و تولید یا کامپیوتر) شده و بیشتر به یک کارشناس آن فیلد تخصصی شبیه ترند تا یک مهندس صنایع !
در مواقعی نیز با مهندسین صنایعی مواجه شده ام که فکر می کنند با وجود آنها ، مدیریت صنعتی ، دیگر جایی برای اظهار وجود ندارد و مهندسین صنایع می توانند از پس هر کار مدیریتی برآیند.
اولین کاری که باید انجام دهیم ، انتخاب مبنای مقایسه است. یک مبنای اصولی برای مقایسه جایگاه رشته های مختلف ، مقایسه دروسی است که دانشجویان هر رشته می گذرانند. مبنای دوم ، بررسی نیاز سازمان ها به تخصص ها و دیدگاههای مختلف است. من سعی می کنم از هر دو مبنا استفاده کنم.
واقعیت این است که مهندسی صنایع ، بازوی اجرایی مدیریت برای بهبود سیستمها است. مدیریت یک دید کلان نسبت به همه وجوه یک سازمان دارد (نظیر مالی و حسابداری، بازاریابی و فروش، تولید، منابع انسانی و...) که مهندسین صنایع چنین دیدگاه جامعی را ندارند. به عبارت دیگر ، مهندسی صنایع ، به عنوان پلی بین مدیریت و رشته های فنی عمل می کند. به همین دلیل است که در رشته مدیریت ، با ابزارها و تکنیک هایی آشنا می شوند که مهندسین صنایع آنها را خیلی عمیق تر مطالعه می کنند و از طرف دیگر ، مهندسین صنایع ، دروس فنی (نظیر فیزیک ، استاتیک ، مقاومت مصالح ، علم مواد ، روشهای تولید، مبانی برق ، شیمی عمومی ، برنامه نویسی کامپیوتر، نقشه کشی صنعتی و ...) را می گذرانند تا بتوانند با کارشناسان رشته های فنی ، ارتباط برقرار نمایند؛ در حالی که دانشجویان رشته مدیریت ، چنین دوروسی را پاس نمی کنند. مهندسین صنایع ، برخی دروس مدیریتی( نظیر اصول مدیریت ، اصول حسابداری ، اقتصاد خرد و کلان) را می گذرانند تا بتوانند دیدگاه هزینه-فایده و اقتصادی را بدست آورند.
مهندس صنایع ، کسی است که بتواند حرکت بین کل و جزء را انجام دهد. یعنی از یک طرف ، یک مهندس صنایع باید بتواند همانند یک مدیر ارشد به موضوعات بنگرد. نگرش مدیریت ارشد به هر موضوع عمدتاً از دیدگاه هزینه-فایده و ارتباط آن با سایر وجوه سازمان است. مهم است که مهندسین صنایع بتوانند چنین دیدگاهی داشته باشند. گفتن این موضوع بسیار ساده و عمل کردن به آن بسیار مشکل است.
یک نقطه ضعف رشته های تخصصی ، محدود نمودن نگرش افراد است. یکی از این محدودیتها ، عدم توجه علمی و جدی به هزینه-فایده در تصمیم ها و طراحی ها است. معیار مورد نظر آنها برای موفقیت ، It works است. یعنی اگر سیستم طراحی و اجرا شده توسط آنها کار کند، خود را موفق می دانند. به عنوان مثال ، یک مهندس کامپیوتر ، متمرکز بر طراحی و ساخت نرم افزاری است که "کار کند" و یا حداکثر ، برتری های فنی داشته باشد اما کمتر آنرا از دیدگاه هزینه-فایده تحلیل می کند. بنابراین یکی از وظایف مهندسین صنایع در پروژه های نرم افزاری ، داشتن دیدگاه هزینه-فایده است.
اعتراف می کنم که در تجربیات کاری خود ، گاهی اوقات من نیز محدود به معیار It works شده ام و اکنون نزد خودم ، این موارد را به دلیل برآورده نکردن انتظار سازمان و مدیر ارشد در داشتن دیدگاه هزینه-فایده ، تجربیاتی شکست خورده تلقی می کنم.
از طرف دیگر ، مهندسین صنایع باید بتوانند به میزانی دانش تخصصی در زمینه فعالیت خود کسب نمایند که توان برقراری ارتباط با متخصصین رشته های دیگر (نظیر کامپیوتر ، مکانیک ، عمران و ...) را دارا باشند. کسانی که تجربه کاری دارند ، این موضوع را احتمالاً تجربه نموده اند و با مواردی برخورد کرده اند که بچه های رشته های دیگر ، مهندسین صنایع را به دلیل نداشتن تخصص در زمینه فعالیت سازمان ، به سخره گرفته اند و یا سرکارشان گذاشته اند یا حداقل جدی نگرفته اند.
از این دیدگاه ، ضعف مهم مهندسین صنایع ، نداشتن دانش تخصصی کافی است.
حرکت بین جزء و کل (یا به عبارت دیگر در حد فاصل مدیریت و رشته های فنی ماندن) کاری بس مشکل است. برخی کل نگر شده و دوست دارند مدیر شوند که در این صورت باید سایر جنبه های دانش مدیریت را نیز کسب نمایند تا طبل غازی نشوند. برخی نیز جزء نگر شده و روی یک فیلد متمرکز می شوند. شاید به دلیل مشکل بودن ایفای چنین نقشی است که برخی از کشورها و دانشگاهها ، عطای داشتن رشته ای با محتوای مهندسی صنایع را به لقایش بخشیده اند و آنرا بین رشته های مختلف، تقسیم نموده اند.
یک راه حل ، افزایش دروس اختیاری مهندسین صنایع است تا بتوانند با توجه به علاقه خود ، یک زمینه تخصصی را انتخاب نموده و در آن زمینه ، دانش بیشتری کسب نمایند.
راه حل دیگر ، افزایش سطح و عمق مطالبی است که در دروس مهندسی صنایع ارائه می گردد. به دلیل کاهش سطح و عمق مطالب است که رشته مهندسی صنایع را به رشته ای آسان (بخوانید گلابی) تبدیل نموده است. در حالیکه اگر مهندسین صنایع بخواهند دانش تخصصی کافی کسب نمایند، کاری بس مشکل خواهند داشت و کسی ، رشته مهندسی صنایع را گلابی نخواهد نامید. به عنوان مثالی از تجربیات شخصی و عملی خود می توانم دروس MIS ، کنترل کیفیت ، کنترل پروژه و برنامه ریزی تولید را نام ببرم.
با آنچه که در درس کنترل پروژه در بسیاری از دانشگاهها ارائه می شود ، دور از انتظار نیست که در دانشگاه متهم به رشته گلابی شویم و در سازمانها نتوانیم انتظارات مدیریت ارشد را برای بهبود و جاری نمودن دیدگاه هزینه-فایده و بهینه سازی در تصمیمها، برآورده نماییم و رشته های دیگر نیز مهندسین کنترل پروژه را با دادن اطلاعات غلط یا جدی نگرفتن ، سر کار بگذارند. آنچه اغلب مهندسین صنایع ما از دانش کنترل پروژه با خود از دانشگاه به سازمان ها می برند، در موارد زیر خلاصه می شود:
درخواست WBS پروژه با سؤال از مهندسین و بخش های مختلف سازمان
دریافت روابط پیش نیازی بین فعالیتها و زمان آنها
ترسیم گانت چارت و پرینت رنگی آن و ارسال آن برای بخش های مختلف
پرسیدن درصد پیشرفت و بروزآوری گانت چارت
از دیدگاه سایر رشته های تخصصی ، آنچه مهندسین صنایع از کنترل پروژه بلدند ، در 10 روز قابل فراگیری است ! از دیدگاه مدیریت ارشد نیز مهندسین صنایع نمی توانند بهبود و تحولی را ایجاد کنند !
اما چنانچه مهندسین صنایع بخواهند در کنترل پروژه موفق باشند باید سطح و عمق دانش خود را در این زمینه گسترش دهند. منظور از سطح این است که مهندسین صنایع باید دیدگاه مدیریت پروژه داشته باشند. یعنی با موضوعاتی از قبیل Project Initiation , Project Charter, Kick Off Meeting ، Scope Management ، Procurement Management ، Risk Management ،Configuration Management و ... آشنا باشند.
از نظر عمق نیز منظور این است که مثلاً دانش مهندس صنایع از WBS در چند جمله خلاصه نشود. اغلب، آنچه مهندسین صنایع از WBS در دانشگاه می آموزند (البته اگر بیاموزند! ) این است که WBS ، ساختار شکست فعالیتها را به صورت درختی ارائه می کند. بنابراین در عمل نیز چیز زیادی برای گفتن در این زمینه ندارند. اما آنچه مهندس صنایع باید به خوبی بداند ، انواع مختلف WBS ، تأثیرات متقابل بین WBS و روش برنامه ریزی و کنترل پروژه ، روش های اعتبارسنجی WBS و ... است. فقط در این صورت است که کارشناسان رشته های دیگر ، نیز مهندسی صنایع را جدی گرفته و احساس می کنند با یک رشته کارشناسی طرفند که طی 10 روز قابل فراگیری نیست.
یکی دیگر از اشکالات اغلب ما مهندسین صنایع این است که از ترکیب دانش خود در زمینه های مختلف ، به خوبی استفاده نمی کنیم. به عنوان مثال ما اغلب تصور می کنیم فقط اگر مسئول کنترل پروژه در یک سازمان شدیم ، باید از آنچه در زمینه کنترل پروژه فرا گرفته ایم ، استفاده نماییم اما واقعیت این است که بسیاری از فعالیت های ما در سازمانها و حتی در زندگی شخصی خود ، به صورت پروژه قابل تعریف بوده و باید از دانش خود در کنترل پروژه برای انجام بهتر آنها استفاده نماییم.
بنابراین جایگاه مهندسی صنایع و مدیریت صنعتی ، یکسان نیست و اینها حلقه های به هم پیوسته یک زنجیر هستند.
۲ نظر:
سلام دكتر
آخر مهندسي ادبيات هم جايگاه دارد مگر پمپ بنزين است !
سلام دکتر
به معنای واقعی از مهندسی صنایع دفاع کردید.دستتون درد نکنه
ارسال یک نظر